Author | Message |
---|
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Sun Sep 16, 2012 2:50 pm | |
| ریاضی عشق مرد باهوش + زن باهوش = دوستی
مرد باهوش + زن کم هوش =عشق
مرد کم هوش + زن باهوش =ازدواج
مرد کم هوش + زن کم هوش = حاملگی | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Sun Sep 16, 2012 2:55 pm | |
| دانستنی های جالب نویسنده: آسمانه چیتا - شنبه ۱۳۸۸/٥/٢٤
هیچکس نمی داند چرا صدای اردک ها اکو نمی شود!
پشه کش ها پشه را نابود نمی کنند، بلکه تو را مخفی می کنند! آن ها حس پشه ها را از کار می اندازند، بنابراین پشه ها نمی توانند بفهمند که تو کجایی!
برای جلوگیری از جوانه زدن سیب زمینی کافی است درون سبد آن یک سیب قرار دهید.
OK مخفف کلمات Oll korrect می باشد.
تا زمانیکه که غذا با بزاق دهان مخلوط نشده باشد مزه اش احساس نمی گردد.
چرا عمل «سزارین» بدین نام معروف شده است؟ می گویند برای اولین بار ژولیوس سزار، قیصر روم به طریق سزارین بدنیا آمده است و بدین خاطر سزارین به نام او نامگذاری شده است. البته در لاتین کلمه ایی نیز وجود دارد بدین مضمون «سه داره» که معنی «برش» می باشد.
گیر کردن اعصاب بین استخوان ها باعث خواب رفتن دست و پا می شود.
چرا سمت دگمه های لباس های مردانه و زنانه با هم فرق دارد؟ همه می دانیم که دگمه های لباس های زنانه به سمت چپ بسته می شود و برعکس دگمه لباس های آقایون به سمت راست. بایستی جواب این سئوال را در سال های بسیار قدیم جستجو کرد. زمانیکه در دربار شاهان، زن ها و دختران شاهان برای خود ندیمه ای داشتند که لباس به تن آنها می کردند. همانطور که می دانید پوشیدن لباس ها آن زمان به تنهایی میسر نبود و احتیاج به کمک داشت و این ندیمه ها بودند که دگمه لباس های خانوم ها را می بستند و از آنجاکه درصد انسان های راست دست زیاد تر است از این رو اگر خوب توجه کنید، کسی که ار روبرو دگمه ها را می بندد از راست به چپ می بنددد از این روی دگمه های لباس های زنانه از چپ به راست بسته می شود.
دانشمندان مدعی هستند که انگشت کوچک پای انسان به مرور زمان ناپدید خواهد شد، چرا که ما کمترین استفاده از آن را داریم.
آیا می دانستید تشخیص تخم مرغ سالم از خراب با قرار دادن آن در کاسه ای پر از آب میسر است، بدین صورت که اگر تخم مرغ ته نشین شود سالم است و اگر روی آب شناور شود خراب است.
آیا می دانستید پنگوئن نر می تواند ماهی را در معده خود بیش از یک هفته بدون اینکه هضمش کند نگه دارد و هر موقع لازم شد مقداری از آن را بالا می آورد و به بچه های خود می دهد.
اگر تار عنکبوت به کلفتی مغز یک مداد به هم تنیده شود می تواند سنگینی یک هواپیمای بزرگ بوینگ را تحمل کند!
آیا می دانستید برای تولید هر ۱۰۰۰کیلوگرم کاغذ جدید باید ۱۵درخت جنگلی قطع شود.
آیا می دانستید برای تولید هر ۱۰۰۰کیلوگرم کاغذ بازیافتی فقط حدود ۱۵۰۰کیلوگرم کاغذ کهنه مورد نیاز است که با این شیوه نزدیک به ۹۰درصد در مصرف آب، بیش از ۵۰درصد انرژی و ۷۵درصد آلودگی هوا کاهش می یابد.
آیا می دانستید کاغذ هم مثل پارچه پشت و رو دارد. روی کاغذ آن طرفی است که در کارخانه کاغذسازی به طرف نمد قرار می گیرد و صاف تر است. پشت کاغذ آن طرفی است که در کارخانه زیر کار است و روی آبکش قرار می گیرد. برای تشخیص پشت و روی کاغذ آن را برش می دهند، پس از برش، لبه الیاف به سوی پشت کاغذ خم می شوند و اگر لبه کاغذ را با انگشتان لمس کنیم متوجه لبه دار بودن یک طرف آن می شویم. چاپ بر طرف روی کاغذ مرغوب تر خواهد بود. چاپ رنگی بر طرف روی کاغذ نتیجه بهتری دارد.
خوک ها بلحاظ فیزیک بدنی، قادر به دیدن آسمان نیستند.
مورچه همیشه بر روی سمت راست بدن خود، سقوط می کند.
حس بویایی مورچه با حس بویایی سگ برابری می کند.
هورمون PYY مسئول چاقی است. در تحقیقات مشخص شده است که میزان این هورمون در افراد چاق یک سوم افراد معمولی است و چنانچه این هورمون به افراد چاق تزریق شود اشتهای انان کاهش می یابد.
مساحت سطح کره زمین ۵۱۵میلیون کیلومترمربع است. با مقایسه با مساحت وسعت ایران می توان نتیجه گرفت که ایران ۰/۳۲درصد از سطح زمین را تشکیل می دهد.
چای سبز دارای خواص فراوانی است. بعلت داشتن فلوئور مینای دندان را تقویت کرده و از پوسیدگی آن جلوگیری می کند. زیاده روی در خوردن آن رنگ دندان ها را زرد می کند اما دندان های زرد شده دیرتر خراب می شوند. همچنین بوی بد دهان را از بین می برد مخصوصا خشک شده آن بوی پیاز و سیر را رفع می کند. دمکرده آن سردرد را تسکین می دهد. همچنین خاصیت ضد سرطانی نیز دارد.
فک انسان می تواند هنگام جویدن ۲۰۰پوند فشار وارد کند. در حالی که فک یک سوسمار می تواند ۲۰۰۰پوند فشار وارد کند | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Mon Sep 17, 2012 11:49 pm | |
| پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم… می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم… هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم… تا اینکه یه روز علی نشست رو به رومو گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد… گفتم:تو چی؟گفت:من؟ گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟ برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم… با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره… گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه… گفت:موافقم…فردا می ریم… و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من بود چی؟…سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم… طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره… یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره هردومون دید…با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس… بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم… علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟ که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود…یا از خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش گفتم:علی…تو چته؟چرا این جوری می کنی…؟ اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم… دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟ گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم… نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و اتاقو انتخاب کردم… من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه خودت…منم واسه خودم… دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم…حالا به همه چی پا زده… دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی جیب مانتوام بود… درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون… توی نامه نوشت بودم: علی جان…سلام… امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم… می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم… اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه… توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز | |
|
| |
Unkn0wn FreeBuzz Team
Posts : 2505 Points : 37683 Thanked : 58 Join date : 2012-08-02 Nimbuzz Id : -
| Subject: Re: Matalebe khandani Tue Sep 18, 2012 12:00 am | |
| | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Tue Sep 18, 2012 12:29 am | |
| - ar*min wrote:
- tnx mehti:*
khahesh :-* | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Thu Sep 20, 2012 3:21 am | |
| حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات / باشد، قبول…لااقل این نکته را بدان:
آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم
در سینه می تپید،
دلم بود…
نا مهربان.. خداحافظ | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Thu Sep 20, 2012 3:22 am | |
| پرستو ها چرا پرواز کردید / جدایی را شما آغاز کردید
خوشا آنانکه دلداری ندارند / به عشقو عاشقی کاری ندارند
خداحافظ برای تو رهایی / برای من فقط درد جدایی
خداحافظ برای تو چه آسان / ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان
خداحافظ | |
|
| |
Unkn0wn FreeBuzz Team
Posts : 2505 Points : 37683 Thanked : 58 Join date : 2012-08-02 Nimbuzz Id : -
| Subject: Re: Matalebe khandani Thu Sep 20, 2012 3:25 am | |
| | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Thu Sep 20, 2012 3:34 am | |
| | |
|
| |
Ebi T-SBD
Posts : 595 Points : 16494 Thanked : 7 Join date : 2012-08-22 ASL : Ebi 17 bnd
| Subject: Re: Matalebe khandani Thu Sep 20, 2012 10:02 am | |
| tnq mehti jan | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Thu Sep 20, 2012 11:41 am | |
| - Ebi.bnd wrote:
- tnq mehti jan
qaBel nadasht | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Thu Sep 20, 2012 11:59 pm | |
| در زندگی نه گل باش که اسیر خاک شوی، نه باران باش که به خاک بیفتی. خاک باش که گل از تو بروید و باران بخاطر تو ببارد. 11- توشاهکار خالقی، تحقیر راباور نکن. بر روی بام زندگی هر چیز میخواهی بکش، زیبا وزشتش پای توست، تقدیر را باور نکن، تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی،از نو دوباره رسم کن، تصویر را باور نکن، خالق تو را شاد آفرید،آزاد آزاد آفرید ،پروازکن تا آرزو زنجیر را باور نکن... 12- هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه خاطراتمان نخواهدشست...پس تا می توانی خوب باش و نیکو. 13- خداوندا:نمیدانم درکدامین بیراهه زندگی دست تورا رها کردم امااین را خوبمی فهمم که اگر شکستهای دیروزم راامروز می فهمم برای اینست که تو دستم را دوباره گرفتی. 14- خودرا نگران آنچه میدانییا نمیدانی نکن،نه به گذشته بیندیش نه به آینده.فقط بگذار دستان خدا هرروز شگفتیهای اکنون را برای تو بیاورند. 15- به هر کس نیکی کنی اورا ساخته ای و به هرکس بدی کنی به اوباخته ای ،پس بیا بسازیم و نبازیم. 16- الهی تکیه بر لطف تو کردم ،بجزلطفت ندارم تکیه گاهی،گرفتم دامن بخشنده ای را،که بخشد از کرم کوهی به کاهی،الهی نصیرمان باش تا ب | |
|
| |
fbi.hararat T-SBD
Posts : 475 Points : 1522 Thanked : 1 Join date : 2012-05-08 ASL : sakene tabriz.motavalde ghom
| Subject: Re: Matalebe khandani Fri Sep 21, 2012 12:09 am | |
| dash mehdi b salamatiit | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Fri Sep 21, 2012 12:14 am | |
| - fbi.hararat wrote:
- dash mehdi b salamatiit
astaqforolah | |
|
| |
Unkn0wn FreeBuzz Team
Posts : 2505 Points : 37683 Thanked : 58 Join date : 2012-08-02 Nimbuzz Id : -
| Subject: Re: Matalebe khandani Fri Sep 21, 2012 12:18 am | |
| | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Fri Sep 21, 2012 12:24 am | |
| | |
|
| |
Unkn0wn FreeBuzz Team
Posts : 2505 Points : 37683 Thanked : 58 Join date : 2012-08-02 Nimbuzz Id : -
| Subject: Re: Matalebe khandani Fri Sep 21, 2012 12:30 am | |
| mehti dash age nim miyay idto bde add konam | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Fri Sep 21, 2012 1:06 am | |
| Armin mehti@nim ID me dash | |
|
| |
Unkn0wn FreeBuzz Team
Posts : 2505 Points : 37683 Thanked : 58 Join date : 2012-08-02 Nimbuzz Id : -
| Subject: Re: Matalebe khandani Fri Sep 21, 2012 1:23 am | |
| | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Wed Sep 26, 2012 9:55 pm | |
| استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند میكنند و سر هم داد میكشند؟
شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.
استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت كرد؟ چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر كدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچكدام استاد را راضى نكرد...
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یكدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟
آنها سر هم داد نمیزنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت میكنند.
چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیك است. فاصله قلبهاشان بسیار كم است.
استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به یكدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟
آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میكنند و عشقشان باز هم به یكدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بینیاز میشوند و فقط به یكدیگر نگاه میكنند!
این هنگامى است كه دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد... | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Wed Sep 26, 2012 10:03 pm | |
| و من اینو می دونستم وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم . تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” . روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” . من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” . یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با وقار خاص و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم. میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم . نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم” سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود: ” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمیدونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. …. ای کاش این کار رو کرده بودم ……………..”ا | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Wed Sep 26, 2012 10:05 pm | |
| فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی . پیرمرد از دختر پرسید : - غمگینی؟ - نه . - مطمئنی ؟ - نه . - چرا گریه می کنی ؟ - دوستام منو دوست ندارن . - چرا ؟ - جون قشنگ نیستم . - قبلا اینو به تو گفتن ؟ - نه . - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم . - راست می گی ؟ - از ته قلبم آره دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد. چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!! | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Wed Sep 26, 2012 10:13 pm | |
| زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند.در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید.پس از او خواست تا در جعبه را باز کند .وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود. پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Wed Sep 26, 2012 10:16 pm | |
| وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی... وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم .. صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری .بعد از کارت زود بیا خونه وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درسها به بچه مون کمک کنی وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نکاه کردی و خندیدی وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی... وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری.. نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد | |
|
| |
KinG_MasteR FreeBuzz Team
Posts : 2105 Points : 8558 Thanked : 8 Join date : 2012-05-18 ASL : King
| Subject: Re: Matalebe khandani Wed Sep 26, 2012 10:20 pm | |
| ۱ ) ای پسر من نیکو کار باش نه بدکار زیرا زندگانی انسان جاودان نیست و هیچ چیز از کردار نیک لازمتر نمی باشد
۲ ) ای پسر من بشنو تو را می گویم که بهترین بخشش ها تعلیم و تعلم است زیرا مال و مکنت زوال پذیرد و چهار پایان بمیرند ولی دانش و تربیت باقی ماند
۳ ) دختر شرمگین را دوست بدار و او را به مرد هوشیار و دانایی به عروسی ده زیرا مرد دانا و هوشیار مانند زمین نیکی است که چون تخم در آن بکارند حاصل نیک و فراوان از آن به عمل آید
۴ ) با زن فرزانه و شرمگین عروسی کن و او را دوست بدار وخود برای خود زن انتخاب کن وزن دیگری را فریب مده تا روانت گناه کار نگردد
۵ ) مردی را به دامادی خود برگزین که نیکخو, درست و دانا باشد, اگر بسیار مسکین است بسیار عیب نیست مال و مکنت از یزدان برسد
۶ ) چون خوشی رسد بسیار خشنود و غره مشو و چون سختی رسد غمگین و افسرده مباش زیرا هر خوشی یک ناخوشی و هر نیکی یک بدی در پی دارد
۷ ) از پست فطرت و بداصل قرض مگیر و وام مده زیرا تنزیل زیاد باید داد و همواره بر در خانه تو بایستد و کسان بگمارد و این برای تو زیان بزرگی است
۸ ) به مال و مکنت کسی چشم مینداز زیرا مال و خوشی جهان مانند مرغی است که از این درخت به آن درخت نشیند و به هیچ شاخی نماند
۹ ) دست از دزدی و کاهلی و هوا و هوس نفسانی بدار زیرا هر کس که نیکی کند پاداش نیکی یابد و هر که بدکار گشت به سزای سخت خواهد رسید
۱۰ ) نسبت به پدر و مادر خود فرمانبردار باش زیرا مرد تا پدر و مادرش زنده اند مانند شیری است که آسوده در بیشه غنوده و از هیچ کس بیم ندارد
۱۱ ) به رئیس و سردار خود گستاخ مباش و در خدمت استوار بایست, آچه بر خود نیک ندانی به دیگران نیز نیک نشمار با دوستان به یگانگی برخورد کن
۱۲ ) اگر تو را فرزندی است به مدرسه بفرست و به تحصیل علم بگمار زیرا علم ودانش چشم روشن است
۱۳ ) عصبانی مباش زیرا مرد عصبانی مانند آتش است که در بیشه برافروزد و تر و خشک را با هم بسوزاند
۱۴ ) دشمن کهنه را دوست نو مساز زیرا دشمن کهنه مانند مار سیاه است که بعد از صد سال انتقام را فراموش نکند
۱۵ ) مغرور و خودپسند مباش زیرا انسان مغرور چون مشک پر باد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نماند
۱۶ ) آنچه را که گذشته است فراموش کن و به آنچه که نرسیده رنج و اندوه مبر
۱۷ ) در مجالس در صدر منشین تا تو را از آنجا بلند نکنند و به جای پایین تری بنشانند
۱۸ ) سخن بموقع بگو زیرا بساتکلم بهتر از خاموشی و بسا خاموشی بهتر از تکلم است
۱۹ ) ای پسر من تو را می گویم بهترین چیزها برای سخاوت تعلیم و تربیت مردم است
۲۰ ) از هر خوراک مخور و زود به زود به مجلس عیش بزرگان مرو که پسندیده نیست
۲۱ ) ای پسر من تو را می گویم بهترین چیزها برای سخاوت تعلیم و تربیت مردم است
۲۲ ) همیشه و همه جا به خدا توکل کن و دوستی با کسی کن که بیشتر به تو سود رساند
۲۳ ) زن و فرزند خود را از تحصیل علم باز مدار تا غم و اندوه به تو نرسد و پشیمان نشوی
۲۴ ) اگر در پی مال و مکنتی اول آب و زمین بخر زیرا اگر ثمر ندهد اصل آن باقی است
۲۵ ) حضور دانشمندان را گرامی دار و از ایشان سئوال کن و جواب بشنو
۲۶ ) با مردی که پدر و مادر از او ناخشنودند همکار مباش تا گناهکار نباشی
۲۷ ) از هر کس که با تو کینه ورزد و خشم گیرد کناره جوی
۲۸ ) با مرد پاک نظر, کارآگاه, هوشیار و نیکخو مشورت کن
۲۹ ) در جنگ اگر مسئولیتی به عهده تست بسیار مواظب باش
۳۰ ) به فرمان یزدان و امشاسپندان گوش کن و رفتار نما
۳۱ ) مرد فقیر و بینوا را تمسخر مکن شاید تو نیز روزی بینوا شوی
۳۲ ) مرد پارسا در آسایش ماند و بدکار همیشه گرفتار اندوه است
۳۳ ) اگر چه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار نزن تا تو را نگزد
۳۴ ) اگر چه شناوری به خوبی دانی ولی زیاد در آب مرو تا غرق نشوی
۳۵ ) با هیچ کس و به هیچ آیین پیمان شکنی نکن که آسیب به تو نرسد
۳۶ ) فرومایه را اعتنا مکن و شخص محترم را در پایه اش پاداش رسان
۳۷ ) مردم دارای همان خویی هستند که از زمان شیر خوارگی خود کسب نموده اند
۳۸ ) سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام برسانی
۳۹ ) دوست کهنه را گرامی دار و در دوستی او استوار بایست
۴۰ ) یزدان را ستایش کن و دل را شاد ساز تا یزدان نیکی تو را بیافزاید
۴۱ ) حکمرانان را نفرین مکن زیرا آنان پاسباتات مردم هستند
۴۲ ) هیچ فرازی بدون نشیب و هیچ نشیبی بدون فراز نیست
۴۳ ) مال کسی را تاراج مکن و به مال خود میامیز
۴۴ ) برای نام خود از کسب و کار احتراز مکن
۴۵ ) هر چه شنوی به عجله و بیهوده مگوی
۴۶ ) هر کس که برای دیگران چاه کند در آن افتد
۴۷ ) تا حدی که می توانی از مال خود داد و دهش نما
۴۸ ) کسی را فریب مده تا دردمند نشوی
۴۹ ) پیشوای نیک را گرامی دار و سخنش بپذیر
۵۰ ) جز از خویشان و دوستان چیزی از کسی وام مگیر | |
|
| |
Sponsored content
| Subject: Re: Matalebe khandani | |
| |
|
| |
| Matalebe khandani | |
|